•
کشاله که در کشاله می رود فرو
مژهست
می چلاند اعصاب محیط را
در تن
صدای برش فلز که
در هم آمیختگی ذرات تن
تا خیسی پذیرندهی حفرههای طبیعی
درد مایع بودن در جایی که به جز مایع
آغوش هم متلاشی میشود
در جایی که به جز آغوش اشک هم
و مایع بودن آغوش
که از شیار خط نامتنهی ، توازن محیط را به هم می ریزد
- برمی خیزاند از شیار کشاله ها
رود های تصنعی بهشت را
تصنع پذیرفتن خلا را
و از اجسام فلزی برش داده شده ، مایع بیرون می چکد و
چشم هایت
که بسته است
به چگونگی درک ستاره ها فکر می کند
وقتی که چشم هایت را بستهیی به آب
زهدان های توخالی
حفره های پر
چگونه بی شکل نمیمیری
از نبود خطی که محور تن ترا مایع میدارد
که دایرگی ماه، خورشید
حدقهی چشم های تو
در زلالی خون ستاره
به چگونگی حدفاصل نور از ماه بنگرد
با چشم های بسته
- چرا شب همیشهست بیرون پلک تو
در امتداد صدای برش فلزات
و امواج چشم تو
موی تو
و شکل بی شکل تو
که در محیط تن
که در مساحت آغوش
بگریایی
که لبریز شوی از حجم خودت
- کشاله که در کشاله می رود
فرو
مژهاییست سپید
روی حجم شبچشم تو
سایهیی از بلور میاندازد
•
نوج...برچسب : نویسنده : rastinkhajavi بازدید : 55