طبیعت

ساخت وبلاگ

در من می میرد چیزی،

صدای شکستن ِ مژه ایی

 که پنجره‌یی می گشاید  

-چیزی از صدای شکستنِ مژه ایی

می میراند چیزی را 

دری می گشاید باخودش 

درخودش می شکند که-

شکست ِ تَن های آینه در اصابت ِ صورت 

(تَه،در آیینه-جایی که درکِ تصویر،نور وَ بودنِ در آن قرین رگِ تاریکی ‌ست)

پنجره ایی می گشاید که مفصلِ تنی از تصویر ست حضور ِ عدم

و قیِ کلمات از باقی ِ روح ِ پرنده،میان تخم چشم های من می شکست

می افتاد

حالا فرمِ افتادن مویی که شاخه ایی برای پرنده ایی بود

(و همه ی این ها با من- در من - است که می افتدد)

می افتدد

  لحظه از حافظه ی اندام

  دستی تا آغوش بگیری‌م 

 تکه تکه تن ِ

 محیط ِ زمان، در سلولیتی ِ خلاصه می شود 

که بُعدِ تمام حنجره ها را می پوشاند

و دهانِ زیبایی

تجسد ِ زیبایی ِ ترا صدا می کند

(تو بر می گردی

تو به زیبایی ِ عجیبی برمی گردی، تا صدایی که از حنجره ی من نیست

صدایی که صدای من نیست

و منی که من نیست وُ- با و َ در خودش می ریزد را

پیدا کنی)

که پوسته ی آوند زخمی از من را بر سینه ش بنشاند

در سینه ش بنشاند و بِبَرد

بیابی

.

تنِ صدات حالا 

چگونه تنی که ندارم را به آغوش می کشد 

با حنجره‌‌یی که نداری 

.

دَر را می بندی

پنجره را می بندی

اجسام با و در خودشان می شکنند

و تَن های تکه تکه‌ام

 مولکولیتی در تمام ِ اتاق اند، 

وریه های تو از تنفس من مرگ می گیرند

از خودت فرار که می کنی

از پنجره

در

و هرکجا که حافظه‌یی از تَن گریسته

باد می وزد،و اسکلت ِ پوشالی تو

در حنجره ی زمان

تَرَک می خورد) 

.

نوج...
ما را در سایت نوج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rastinkhajavi بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:16