حوالی جنگ است و تکه هاش
می ریزد به چشم م
پی کشف دانه و
آتشفشان هایی از جوانه
روزنه ها ترک برداشت
و میلیون ها دریا
منعکس شدند به قطره ایی
نفس و فرق امواج
میان را اقیانوس ها فاصله می داد
.
.
و کلمات تمام می شوند
شاید رقص برکه ها
تمام دره را
در دایره ایی تا دهد
_دورم از آینه،بی مقدار_
انفجار و قدم های تو
که سر می کشید سیل را
آوایی بود به شکل هایی از جنون
که
هیچ را نمی ماند
_ بی پایان تر از هر سطری
از کوه آتشفشانی و برکه
که اوج پر هام
به ناکجا
و سال ها درخت،ریشه و شکوفه
از سایه
تا عاقبت
20_10_1395
پ.ن:این کار مربوط به یک سال قبل است حدودی،اما ویرایش آن به دیشب برگشت.
برچسب : نویسنده : rastinkhajavi بازدید : 139