آب مایه ی حیات است و جان ها جوید تا ابد به آغاز یابد. هر که آب جوید تشنگی دارد و آن که تشنه است دلی دارد به وسعت کویر. _کویر بودن داستان هاست_ از غربت دل عشق جو تا ستارگان شب و سرمای تنهایی:
ماییم و موج سودا _شب تا به روز تنها
این کویر تا به دریا ریزد دم ها کشد:
درد عشقی کشیده ام که مپـــــرس
کویر غریب دارد،کویر درون،درون غریبی بیند تا به هیات دریا ریزد.
دریا ریختن به نحوی تنها نیست،با عشق دل همیشه دل توام است،حتی خدا و نور و دریا توان دید اما کویر شب است و ستاره،در شب، چشم دلی خواهد تا ببیند پستی ها و بلندی ها و اشکال.
عشق راحت به قلب است و قلب به عشق تا خلا.از آن جا که آدم و حوا _از ذکرشدگان_ با هم بودند،قلب هم با هم است:در دریا به مختصات آسمانی ذهن.
راه ها برد تا درک کنی که تنها نیستی و کویر همه دریاست.
جهان همه دریاست.
کویری نیست مگر آنکه چشم خود خواهد بیند. حق آنچه عطا کرده نه یک است، نه هزار.به شمار نیست.تعاریفی است در انسجام و تضاد،جمع اضداد:آدمی.
دریا تا توانی،توان دید_از برگ و جاده تا کتاب و عشق و یار.
عشق همه جاست،چشم خواه ناخواه بیند به مرور.
این دریایی است که تمام قلب را گرفته است.
پایانی ندارد،سراسر عشق زاید و مرگی نیست،توام تمام عشق جهان را گیرد و حدی است که فرد همه چیز را عشق بیند.
_بی پایان_
_درجریان_
از کویر تا دریا 25_9_96
برچسب : نویسنده : rastinkhajavi بازدید : 132